یک عدد گل گـــلاب گزارش می دهد...!



با بابا امروز کلی حرف زدیم و صحبت کردیم دوتایی باهم. شب بابا همبرگر گرفته بودن، همبرگر درست کردم سه تایی خوردیم من ۴ تا همبرگر خوردم

مامان و فاطمه و فائزه و سینا هم شب ساعت ۱۲ بود که رسیدن. فاطمه سینا اومدن وسایل ها رو گذاشتن و یه سلام احوال پرسی با بابا کردن و رفتن خونه نوشین خانم اینا. 

فالل یه عالمه لباس مباس خریده بود. هر کدوم رو نشونم میداد میگفت الاچه عمرا اگه بدم بپوشییییییی

منم میگفتم فالللللللل باچه نمیپوچمش. و شروع میکردم یه پرو کردن لباس.

با مامان و بابا نشستیم تحلیل و بررسی استراتژیک فامیلی کردیم

فائزه هم ازم طلب پتو کرد که از اتاقم بیارم منتها من یادم رفت فکر کنم الانم خواب باشع دیگه

الان کنار حمیدرضا نشستمقبل اینکه مامان اینا بیان یه عالمه بوسش کردم و لپش رو کشیدم. نمیدونم تا حالا کسی تجربه کرده یا نه که از شدت دوست داشتن یه نفر آدم دلش بخواد به مرز مردن برسه و بگه ای خدا منو بکش از این عشق راحتم کن

شبا وقتی نگاش میکنم همچین حالی میشم بعد از خود بی خود میشم لپش رو میگیرم یا مححححححککککککممممممم بوسش میکنم تا یکم آروم بشم.

از بس من دوست دارم عشقولک من


هم حس خوبی دارم هم حس بد. هم خوشحالم هم نیستم. خوشحالم چون شاغل شدم هدف دارم برای تایمم و خب این سرآغاز خیلی چیزاست برای.

ناراحتم چون بخور و بخواب تموم شده. دوست دارم هروقت دلم میخواد برم مسافرت بدون دغدغه. بدون مرخصی. مخصوصا تو پاییز و زمستون که همه جا خلوته و جون میده برای مسافرت.

تو تابستون هم ساعت کاریم از ۸:۳۰-۹ شروع میشه تا ۱ ظهر.

بابام میگن باید قرارداد کاری بنویسی ولی من مخالفم چون تا همین الانشم چند تا سمت دادن به منی که هنوز مدرک لیسانسم رو هم نگرفتم از دانشگاه و هیچی سابقه کار ندارم از سرمم زیادیه. البته بابام صلاح منو میخوان و نمیخوان مشکلی برام پیش بیاد ولی حداقل تا یکسال نمیتونم حرفی از قرارداد بزنم چون واقعا بهم لطف کردن منو اونجا قبول کردن


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

آموزشگاه بازاریابی راهنمای خرید شارژر دیواری باتری دوربین مداربسته پایه 6 مجله | Update.mag کافه دلبـــــــــــــــر مشاور و مترجم بازرگانی خارجی و امور بین الملل (تور لیدر تجاری) در اصفهان my world x you خرید پروژکتور اس ام دی carelessness